معنی تبعیت کردن

مترادف و متضاد زبان فارسی

تبعیت کردن

اقتفا کردن، پیروی کردن، تاسی جستن، متابعت کردن، گردن نهادن


تبعیت

اقتفا، انقیاد، پیروی، تاسی، تمکین، متابعت، وابستگی، هواخواهی،
(متضاد) گردنکشی، اطاعت کردن، پیروی کردن، گردن‌نهی، سرسپاری،
(متضاد) گردن‌کشی

فارسی به انگلیسی

کلمات بیگانه به فارسی

تبعیت کردن

پیروی کردن


تبعیت

پیروی

لغت نامه دهخدا

تبعیت

تبعیت. [ت َ ب َ ی ی َ] (ع مص) پیرو شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). مأخوذ از تازی، پیروی و متابعت و تقلید. (ناظم الاطباء). تابع و پیرو بودن. لفظ مذکور مصدر جعلی است، چه لفظ تبع خود مصدر است. (فرهنگ نظام). و با کردن صرف شود: تبعیت کردن. || (اِ) دنبال. نتیجه: و نیز آنکه سعی برای آخرت کند مرادهای دنیا به تبعیت بیابد. (کلیله و دمنه).

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

تبعیت کردن

پیروی کردن، فرمان بردن


تبعیت

پیروی، فرمانبری

حل جدول

تبعیت کردن

تأسی

تاسی


تبعیت

تابع شدن

پیروی

پیرو

فرهنگ معین

تبعیت

(تَ بَ یَّ) [ع. تبعیه] (اِمص.) پیروی، دنباله روی.

فرهنگ عمید

تبعیت

پیروی،

فارسی به عربی

تبعیت

تمسک، مواطنه، ولاء

معادل ابجد

تبعیت کردن

1156

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری